من و خودم

فقط واسه دل خودم می نویسم!چون خوشم میاد از این کار دقیق شدن توی لحظه های زندگیم که چه طوری ببینمشون که متفاوت باشن!برای من مهم نیست که کسی این

من و خودم

فقط واسه دل خودم می نویسم!چون خوشم میاد از این کار دقیق شدن توی لحظه های زندگیم که چه طوری ببینمشون که متفاوت باشن!برای من مهم نیست که کسی این

بیست و شش

ای ای ای

حرصم میگیره از ادمای پروو!ای حرصم میگیره!طرف سه ماهه با من حرف نزده شب امتحان اس ام میده که دلم تنگ شده واست, کتابخونه ای؟!!!

یعد با یک شیر قهوه میاد جلوت و میدش به تو میگه جزوه ریاضی فیزیک دو میخوام!!!


تازه موقعی که برش گردوند جزومو یکی از برگه هامو گم کرده بود!!



پیوست :مجبورش کردم برگرده برگه رو پیدا کنه !انداخته بودش روی زمین!مثل اینکه یکی هم پاشو گذاشته بود روش! 

بگین چه قیافه ای باید به خودم میگرفتم  اون لحظه!!



۲۲

امروز جمعه است:

و من در سالن مطالعه!(نگین چقدر خر میزنی!)

 ساعت 12:

به دلیل بسته بودن تریا و سلف من و دوستم در حال گرم کردن غذا:

اول ظرفو گذاشتیم رو سماور!رفتیم و برگشتیم یک سری ادم اونجا بودن !دختره گفت چه ظرف با کلاسی و رفت!

اقا رفتن همان و شکستن ظرف همان!



چه چشای شوری داشت!!!


۲۱

امروز تا ساعت ۶ در سالن مطالعه مشغول خر زدن بودیم و فقط یک بار پا مو گذاشتم بیرون!

خب دروغ نشه دوبار!



در مواقع عادی من همیشه بیرون سالن مطالعه دانشکده ام!فقط دو بار می رم توش!دفعه اول وسایلمو بزارم و جا بگیرم(که وسایلیم رو که صبح باهاشون خودمو بار زدم این ور و اونور نکشم) و دفعه دوم این که اونا رو بردارم و برم خونه!



به هر حال یک روز استثنایی بود و من داشتم عین چی خر می زدم و فرت فرت مساله می حلیدم!

که ناگهان صدایی برخاست:

اقایون کارت دانشجویی!

همه دخترا شروع کردن به مرتب کردن سر و وضع که مطمئنا بعد اقایون نوبت بانوان است!

ما هم خوشحال از اینکه بر وسوسه خود غلبه کرده ایم و به دانشگاه پزشکی نرفتیم تا سر سالن مطالعه انها خراب شیم!(یک ویویی داره که بیا و ببین نامردا سالن مطالعه اونا طبقه سومه ماله ما توزیر زمین!اخه این انصافه؟)

کارت محترمه مان را برداشتیم و رفتیم به اونایی که کارت ندارن پز بدیم!!

اهم ..اهم ..


منظورم احساس همدردی بود!


خیلی ها رو پرت کرد بیرون نگهبان محترم اما نه همه رو!

از این که با ملت مثل دزد یا قاچاقچی رفتار میکنن دل خوشی نداریم!تازه در سالن را هم بسته بون که کسی بیرون نره!

در هر حال یک روز ما اومدیم درس بخونیم که اینطوری ضدحال زدن و ما رو از درس خوندن انداختند!


یکی از بچه ها یک اعلامیه جالب زد به دیوار کتابخونه که قبل از اینکه ازش عکس بگیرم نگهبان کندش!

اما بدین مضمون بود:



5چشمه دستشویی تا تاسیس* مخصوص ۶ کارمند زن کتابخونه می باشد و از دانشجویان می خواهیم اعتراضی مبنی بر استفاده نفرمایند.بدیهی است که در صورت نیاز به دستشویی باید مسافت ۳۰۰ متر را تا ساختمون زیست یا ۳۵۰ متر را تا طبقه دوم طی کرده.ولی به لطف سیستم

گرمایی سالن نیازی به استفاده از دستشویی و دفع ATM نخواهد بود!


البته متن اصلی دقیقا همین نبود اما بقیه اش یادم نمیاد!



*کتابخونه و محتویاتش از جمله دو فقره دستشویی نوساز و دانشجویان حق استفاده از دستشویی رو ندارن!البته من خودم فکر میکردم خرابه!چون اون اولا که باز بود درش رفتم من باب فوضولی سری بزنم ایینه نداشت!




به قولی ما بسیار تو سری خور میباشیم!!

اول همین ترم در راهروی میانبر کتابخانه به تریا را بسته بودن و ما یک دو هفته ای کل ساختمان دانشکده را دور میزدیم تا به تریا برسیم!بعده دو هفته اون چند نفری که تو سری خور نبودن با تهدید به شکستن شیشه های تریا,مسئولین را مجبور به باز کردن در مورد نظر کردن!

اصولا نه اعتراضی میکنیم نه حمایتی نه دادی نه فریادی می زاریم حقمونو بخورن و بهمون زور بگن یک ابم روش نوش جان کنن و ما تو دلمون دو تا فحش میدیم!بعد همین!!

کل اعتراض های ما اعتراض های خاموشی است که به جایی نمی رسه!



پیوست:منم نمیدونم ATM چیه!جلوی یک جماعت بچه زیستخون  هم حال نکردم بپرسم از کسی!





۱۶

دوشنبه:

امروز خبر رسید به ما که در دانشکده شله میدن!

ساعت۱۳تا۱۴ نماز خانه!


ما(من و دوستم) از ساعت دوازده به کشیک دادن در محل مورد نظر می پرداختیم!

چند بار مسیر بین تریا و سالن مطالعه را طی کردیم!در راه به یکی از دوستان برخورد کرده و شروع به حرف زدن نمودیم که وسیله حاوی شله مورد نظر از جلو ما عبور کرد همراه با ان سر ما برگشت و وسط حرف بنده خدا گذاشتیم رفتیم به صف شله برسیم!



در بین راه این مسئله به ذهنم خطور کرد:


ایا غذا خوردن در نماز خانه برای اشتهای ادمی مناسب است؟؟



به هر حال ما به محل مورد نظر رسیدیم:

یک  عده ادم شکمو و کاسه های شله ای که سینی سینی به داخل نماز خانه برده میشوند !



من گریزی زده و به یکی از هم ورودی های گرامی که سال به سال فقط دوبار به هم سلام میکنیم و بقیه سال را اخم, با مهر و محبت گفتم:...جون* میشه ما کاسمونو بگیریم بریم بیرون؟

-اره چرا نشه!

(چرا  اخه ادم روابطی رو که میشه اینقدر خوب بود را خراب میکنه!!طرفو نشون کردم که از این به بعد بهش سلام کنم!!)



تا اونجایی که یادم میاد تشکر نکردم و اون چیزای تو پرانتز تا دو ثانیه بعد جوابش تو ذهنم بود!

بگذریم بر گشتم تا کاسه مورد نظر را از سینی که به طرفمان میامد انتخاب کنم!کاسه مورد نظر به من نزدیک شد و من دستامو دراز کزدم تا برش دارم!

-اوا چرا اینا قاشق ندارن!

دستان من رو هوا معلق ماند!و نظاره گر دور شدن سینی مورد نظر شدم!

و برگشتم تا قهقهه زدن و خم و راست شدن ملت را ببینم گویی این صحنه از سریال های طنز مهران مدیری و 20:30 بامزه تر می باشد!




*برای چند لحظه فکر کردم تا اسم طرف یادم اومد!!



پیوست:نگران نباشید ما شله مان را خوردیم!البته حسودان و تنگ نظران با چسباندن القابی مال بسیجیاست و این حرفا سعی بر زهر مار نمودن انرا کردند اما  من میگم مهم اصل شله است که به بعضی نرسید و ما انرا در زیر درختان در فضای باز و طبیعت روحنواز نوش جان کردیم!نه جای دیگر!


پیوست بعدی:گویا شله مال امام حسین بوده!پس کلی هم ثواب کردیم!ادم باید به فکر اخرتشم باشه!





پیوست مهم:هر کی فکر کنه من شکموم خیلی خره!





۱۴

عمرا اگه به پای خودم برم مجلس روضه خونی!


اصولا یک ده سالی هست که اینجور جاها نرفتم!(یعنی از وقتی که به سن کمال عقل رسیدم!!)

اما چون صاحبخانه ادم مهمی بود که مثل اینکه نمیشده دودرش کرد!و تازه شخصا زنگ زده بود که حتما دختر خانم را هم بیاورین!(......)



خب مامانم منو امروز کشون کشون برد!و گفت آش هم میدن!

البته آش هم زیاد دوس ندارم اما خب با توجه به پایین اومدن سطح هنر و ذوق اشپزی احتمالا در سالهای دور رنگ این چیزا رو نمیبینم و هر آن ممکنه منقرض شه این هنر والا پس بهتره تا هست استفاده کنم!

کنکورم ندارم که به بهونش بمونم خونه پس اجبارا میریم روضه خونی شاید شیرینی خوشمزه ای دادن!

از این مراسم همین قدر بدونین که یک ملت پیرزن با عروس و نوه هاش (که هنوز به سن عقل نرسیدن و یا اینکه به زور آورده شدن)میان مجلس!همه سر تا پا سیاه میپوشن!

به دلایل مرگ بابا ننه صاحبخونه و فوت و شهادت حسین حسن تقی نقی عموی خاله بزرگ دختر عمه کوچیکه و..........دور هم جمع میشن!

مثل اینکه یک زمانی برای هرکسی مجلس جدا میگرفتن اما جدیدا همه رو کیلویی حساب میکنن!(بهتر!)

یک موجود بیکاری هم که خداتومن پول میگیره میاد شروع میکنه به حرفیدن!!دهن باز کردن همان

سردرد گرفتن و شاخ دراوردن همان!!

(اگر تا مدت مدیدی چرتو پرت به هم میبافم بدانید به دلیل شست وشوی مغزی است!!)

عمرا اگه ملت اونجا خودشون یک کلمه باور  کنن این حرفارو!!

به عنوان مثال:

دختر جماعت نباید موی پشت لبشو یا ابروهاشو ور داره چون کار قبیحی است و سرانجام اخروی ندارد!

حالا چرا پسر جماعت میتونه؟تازه اگه کار بدیه دو روز دیگه که شوهر کرد چه طوریه که خوب میشه؟؟اگه نخواست ازدواج کنه چی؟پسر جماعتی که اینقدر فوضوله که حواسش به اونجا هست خب اینقدر منحرف هست که دیگه بیشتر منحرف نمیشه شما نگران نباش!

اما خود اون دختر بدبخت هرروز خودشو تو اینه میبینه دوست داره خوشگل باشه گناه نکرده که!!!!

من نمیفهمم کجای تو پارچه پیچیدن دخترا خوبه!!خودتونو بزارین جای اونا نه حق خندیدن دارن نه

ورزش کردن نه دویدن نه حق شاد بودن نه حرف زدن نه اعتراض نه..

(البته خب پسراهم دیگه حق اعتراض ندارن جدیدا ولی خب )

راه حل کلی من اینه که این جماعت علاقه مند به حجاب برن قطب زندگی کنن!!

عمرا اگه کسی اونجا تونست از این سوسول بازیا دربیاره!!!همه هم عاقبت به خیر میشن!والا...


تازه ایناش خوب بود!


میگفت: علم فقط خداشناسی و شکوه عظمت!!دخترا دیگه اینقدر بی ادب شدن که من دیگه نمیزارم  دخترام اسم فوق رو بیارن تو خونه!!!


(دیگه نمیزارم مامانم بره اینجور جاها بد اموزی داره!)


خدایی ادب با حرف نزدن و خفه شدن فرق داره اینو بفهمیین دیگه!!!بله خانوم محترم شما بچه تونو میفرستین دانشگاه که یاد بگیره فکر کنه و نظرشو بگه و تصمیم درستی واسه زندگیش بگیره حالا که به مذاق شما خوش نمیاد دیگه تقصیر ما چیه!حالا دیگه یک بره سربه راه نیست حاضرم نیست هر چیزیو قبول کنه!بحث کردن از شرایط یادگرفتن تو علم های منطقی(مثل ریاضی و فلسفه و ...) که به هر حال تو رفتار ادم تاثیر میزاره!!میتونستی به پنجم دبستان نرسیده شوهرش بدی خودتو راحت کنی!!

حالا اون درسته واقعا؟خراب کردن زندگی یک دختر بچه 12 ساله به خاطر این اراجیف!!!

یا مثلا:

اهنگ گذاشتن تو مراسم عروسی حرامه!!!


من اگه خواستم (اگه) عروسی کنم حتما اهنگ میزارم از شب تا صبحم همه باید برقصن!


یک شب تو عمرش این اتفاق واسه ادم میوفته(البته به فرض خوشبخت شدن ابدی!!ممکنه طلاق بگیری دوباره ازدواج کنی بازم فوقش دوبار یا سه بار دیگه!تو ایرانیم خارج نیستیم که!)

دوس دارم به همه خوش بگذره و از اون شب به خوشی یاد کنم!زوره؟

تازه اهنگو تو تلویزیو ن جم*هوری  اسل*امی هم میزارن اهنگ "ای ام نات گیرل نات یت ا وومن"

بریتنیو میذاشتن یک سری مشکلی هم نبود!!تازه زیر نظر ر*ه*ب*ر*ی می باشد صدا وسیما!

یک عده کاسه داغتر از آشن!!!


حرفاییه که یک عمری میشنوی و به روی خودت نمیاری!!

اما نه اونا حرف ما رو میفهمن نه ما حرف اونا رو!