من و خودم

فقط واسه دل خودم می نویسم!چون خوشم میاد از این کار دقیق شدن توی لحظه های زندگیم که چه طوری ببینمشون که متفاوت باشن!برای من مهم نیست که کسی این

من و خودم

فقط واسه دل خودم می نویسم!چون خوشم میاد از این کار دقیق شدن توی لحظه های زندگیم که چه طوری ببینمشون که متفاوت باشن!برای من مهم نیست که کسی این

پارک ملت

رفته بودیم بسکتبال بزنیم به بدن که نشد!!!

چون :

۱.هوا عین خر سرد شد!

۲.خیلی شلوغ بود!


در نتیجه رو غرفه بازی ریاضی خراب شدیم!من که نه در واقع داداشم!!

حالا ما ناراحت اخر جمعیت واستادیم در حالیکه اون داره اون اون وسط سر یک چیزایی دعوا میکنه!یعنی ادمی بود که وول میزد اونجاها!!!!

اتفاقایی که افتاد یکیش این بود که یک صندلی افتاد نمیدونم از کجا رو سر اون یکی داداشم و اینکه اخرشم ما نفهمیدیم روبیک به چه دردی میخوره!!

شانس

همین الان به علت اینکه نفر ۹۹۹ ۹۹۹مین بود که وارد یک سایت شدم مقدار2,087.56 دلار بردم !


ولی تو لیست کشورها اسم ایران نیست که من جایزه ام بریزم به حساب!!!

به این میگن شانس!

انگولا  و زامباوه بااضافه همه کشورهای همسایمون هست!یمن و کویت به اون فسقلی ابهتشون از گربه ما بیشتره!

با این پول می شد کلی لباس عید خرید!!!فکر کن!

عید دیدنی

ما رفتیم عید دیدنی!!

داشته باشین  من از همون اول نشستم رو مبل!وشروع کردم به خوردن!که از یک بانوی باشخصیت بعیده!به خصوص وقتی صاحبخونه دو تا پسر دم بخت داره که در خارج تحصیل میکنند!بله!

ولی خب!کلی هم کم اوردم برادر کوچکم چنان با متانت و تمازت(تمیز بر وزن متانت)سیبش را پوست کرد و نوش جان فرمود که ما کفیدیم!

یکی از افزاد فامیلشون پیرزن فرتوت و با مزه ای بود که به مثال حلزون راه میرفت!از ته سالن(خونشون یک پذیرایی بس طویل دارد!)شروع کرد به امدن به ته سالن!

خب ما همگی سیخ وایستادیم!

تا دونه دونه با همه روبوسی کرد احوال همگی رو پرسید!

تا به سر دیگر رسید و نشست!

شاید نیم ساعتی طول کشید!

یکی از مهمان دیگر که تصمیم گرفته بود همونجا خراب شه!

مردی بود بس چاق!که فهمیدیم بیماری قند دارد!

در این حین به ما فهموند ماشینش زانتیاست!کاروبارش خوبه!دخترش عاشقشه و خیلی حساس!

همسایشون بنز و و پسر همسایشون بی ام دبلیو داره!خونشون دو تا در داره که یکیش اوتوماتیک باز میشه!خونشون به پروما نزدیکه!

تو همسایگیشون دزد ندارن!و کلید ماشینشونو رو ماشین میزارن میرن!





یک بار هم از اون سر اتاق به خواهرش زبون درازی کرد که کنار من نشسته بود و من تا ته حلقشو دیدم!!دیدن شلواری که تا زیر قفسه سینه بود و هر ان ممکن بود منفجر شه.....

برعکس این اقا!یک خانوم محترمی داشت که نگو!!بسیار خوشگل و سفید و مرتب!برعکس حرکات چندش اور اون بسیار خانوم بود!


یک روزی وسط عید

خوب!

داریم یخ میزنیم!

پکیج نمیدونم چه مرگش شده قطع و وصل میشه!

و من از وسط قطب شمال دارم گزارش میدم!


صبح با ندای دلنواز جیغ های مادر بیدار نمیشیم ما!عمرا!

تا خود ظهر خوابیم!چرا ؟

چون شب تا سه صیح بیداریم!

ولی امروز وسط داد و بیداد ها فهمیدم شال خوشگلم که کلی پول بالاش دادم!دیشبو کجا گذرونده!

خب خواب از سرم پرید سر صبح و هنوز دارم غصه میخورم!


یک فاتحه واسه شال عزیز پلیز!


برین سریعا you belong with me  رو که تیلور سویفت خونده رو گوش بدین !

واقعا دوستش نمیفهمه که این بدبخت دوسش داره!

دلم نمیخواد هیچ وقت این حسو تجربه کنم!


بیگاری

کلی مامانم ازمون امروز کار کشید!


ولی فکر کنم کتابامو گم کردم!!


به جان خودم دیشب رو میز ناهارخوری بود صبح که پاشدم!به جاش یک رومیزی سفید بود فقط!


کسی کتاب منو ندیده؟!