من و خودم

فقط واسه دل خودم می نویسم!چون خوشم میاد از این کار دقیق شدن توی لحظه های زندگیم که چه طوری ببینمشون که متفاوت باشن!برای من مهم نیست که کسی این

من و خودم

فقط واسه دل خودم می نویسم!چون خوشم میاد از این کار دقیق شدن توی لحظه های زندگیم که چه طوری ببینمشون که متفاوت باشن!برای من مهم نیست که کسی این

۲۱

امروز تا ساعت ۶ در سالن مطالعه مشغول خر زدن بودیم و فقط یک بار پا مو گذاشتم بیرون!

خب دروغ نشه دوبار!



در مواقع عادی من همیشه بیرون سالن مطالعه دانشکده ام!فقط دو بار می رم توش!دفعه اول وسایلمو بزارم و جا بگیرم(که وسایلیم رو که صبح باهاشون خودمو بار زدم این ور و اونور نکشم) و دفعه دوم این که اونا رو بردارم و برم خونه!



به هر حال یک روز استثنایی بود و من داشتم عین چی خر می زدم و فرت فرت مساله می حلیدم!

که ناگهان صدایی برخاست:

اقایون کارت دانشجویی!

همه دخترا شروع کردن به مرتب کردن سر و وضع که مطمئنا بعد اقایون نوبت بانوان است!

ما هم خوشحال از اینکه بر وسوسه خود غلبه کرده ایم و به دانشگاه پزشکی نرفتیم تا سر سالن مطالعه انها خراب شیم!(یک ویویی داره که بیا و ببین نامردا سالن مطالعه اونا طبقه سومه ماله ما توزیر زمین!اخه این انصافه؟)

کارت محترمه مان را برداشتیم و رفتیم به اونایی که کارت ندارن پز بدیم!!

اهم ..اهم ..


منظورم احساس همدردی بود!


خیلی ها رو پرت کرد بیرون نگهبان محترم اما نه همه رو!

از این که با ملت مثل دزد یا قاچاقچی رفتار میکنن دل خوشی نداریم!تازه در سالن را هم بسته بون که کسی بیرون نره!

در هر حال یک روز ما اومدیم درس بخونیم که اینطوری ضدحال زدن و ما رو از درس خوندن انداختند!


یکی از بچه ها یک اعلامیه جالب زد به دیوار کتابخونه که قبل از اینکه ازش عکس بگیرم نگهبان کندش!

اما بدین مضمون بود:



5چشمه دستشویی تا تاسیس* مخصوص ۶ کارمند زن کتابخونه می باشد و از دانشجویان می خواهیم اعتراضی مبنی بر استفاده نفرمایند.بدیهی است که در صورت نیاز به دستشویی باید مسافت ۳۰۰ متر را تا ساختمون زیست یا ۳۵۰ متر را تا طبقه دوم طی کرده.ولی به لطف سیستم

گرمایی سالن نیازی به استفاده از دستشویی و دفع ATM نخواهد بود!


البته متن اصلی دقیقا همین نبود اما بقیه اش یادم نمیاد!



*کتابخونه و محتویاتش از جمله دو فقره دستشویی نوساز و دانشجویان حق استفاده از دستشویی رو ندارن!البته من خودم فکر میکردم خرابه!چون اون اولا که باز بود درش رفتم من باب فوضولی سری بزنم ایینه نداشت!




به قولی ما بسیار تو سری خور میباشیم!!

اول همین ترم در راهروی میانبر کتابخانه به تریا را بسته بودن و ما یک دو هفته ای کل ساختمان دانشکده را دور میزدیم تا به تریا برسیم!بعده دو هفته اون چند نفری که تو سری خور نبودن با تهدید به شکستن شیشه های تریا,مسئولین را مجبور به باز کردن در مورد نظر کردن!

اصولا نه اعتراضی میکنیم نه حمایتی نه دادی نه فریادی می زاریم حقمونو بخورن و بهمون زور بگن یک ابم روش نوش جان کنن و ما تو دلمون دو تا فحش میدیم!بعد همین!!

کل اعتراض های ما اعتراض های خاموشی است که به جایی نمی رسه!



پیوست:منم نمیدونم ATM چیه!جلوی یک جماعت بچه زیستخون  هم حال نکردم بپرسم از کسی!





نظرات 1 + ارسال نظر
سعید چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:36 ب.ظ http://raheeshgh.blogsky.com

سلام گلم
امیدوارم که حالت خوب باشه
yacka اسمته یا لقبه
خیلی دوست دارم بات آشنا بشم بهم سر بزن
عشق یعنی مستی و دیوانگی

عشق یعنی با جهان بیگانگی

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

عشق یعنی سجده با چشمان تر

عشق یعنی سر به دار آویختن

عشق یعنی اشک حسرت ریختن

عشق یعنی درجهان رسوا شدن

عشق یعنی سست و بی پروا شدن

هر چه سریعتر بهم سر بزن

بله بله!
برم ببینم چی کار دارن!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد