من و خودم

فقط واسه دل خودم می نویسم!چون خوشم میاد از این کار دقیق شدن توی لحظه های زندگیم که چه طوری ببینمشون که متفاوت باشن!برای من مهم نیست که کسی این

من و خودم

فقط واسه دل خودم می نویسم!چون خوشم میاد از این کار دقیق شدن توی لحظه های زندگیم که چه طوری ببینمشون که متفاوت باشن!برای من مهم نیست که کسی این

۲۲

امروز جمعه است:

و من در سالن مطالعه!(نگین چقدر خر میزنی!)

 ساعت 12:

به دلیل بسته بودن تریا و سلف من و دوستم در حال گرم کردن غذا:

اول ظرفو گذاشتیم رو سماور!رفتیم و برگشتیم یک سری ادم اونجا بودن !دختره گفت چه ظرف با کلاسی و رفت!

اقا رفتن همان و شکستن ظرف همان!



چه چشای شوری داشت!!!


۲۱

امروز تا ساعت ۶ در سالن مطالعه مشغول خر زدن بودیم و فقط یک بار پا مو گذاشتم بیرون!

خب دروغ نشه دوبار!



در مواقع عادی من همیشه بیرون سالن مطالعه دانشکده ام!فقط دو بار می رم توش!دفعه اول وسایلمو بزارم و جا بگیرم(که وسایلیم رو که صبح باهاشون خودمو بار زدم این ور و اونور نکشم) و دفعه دوم این که اونا رو بردارم و برم خونه!



به هر حال یک روز استثنایی بود و من داشتم عین چی خر می زدم و فرت فرت مساله می حلیدم!

که ناگهان صدایی برخاست:

اقایون کارت دانشجویی!

همه دخترا شروع کردن به مرتب کردن سر و وضع که مطمئنا بعد اقایون نوبت بانوان است!

ما هم خوشحال از اینکه بر وسوسه خود غلبه کرده ایم و به دانشگاه پزشکی نرفتیم تا سر سالن مطالعه انها خراب شیم!(یک ویویی داره که بیا و ببین نامردا سالن مطالعه اونا طبقه سومه ماله ما توزیر زمین!اخه این انصافه؟)

کارت محترمه مان را برداشتیم و رفتیم به اونایی که کارت ندارن پز بدیم!!

اهم ..اهم ..


منظورم احساس همدردی بود!


خیلی ها رو پرت کرد بیرون نگهبان محترم اما نه همه رو!

از این که با ملت مثل دزد یا قاچاقچی رفتار میکنن دل خوشی نداریم!تازه در سالن را هم بسته بون که کسی بیرون نره!

در هر حال یک روز ما اومدیم درس بخونیم که اینطوری ضدحال زدن و ما رو از درس خوندن انداختند!


یکی از بچه ها یک اعلامیه جالب زد به دیوار کتابخونه که قبل از اینکه ازش عکس بگیرم نگهبان کندش!

اما بدین مضمون بود:



5چشمه دستشویی تا تاسیس* مخصوص ۶ کارمند زن کتابخونه می باشد و از دانشجویان می خواهیم اعتراضی مبنی بر استفاده نفرمایند.بدیهی است که در صورت نیاز به دستشویی باید مسافت ۳۰۰ متر را تا ساختمون زیست یا ۳۵۰ متر را تا طبقه دوم طی کرده.ولی به لطف سیستم

گرمایی سالن نیازی به استفاده از دستشویی و دفع ATM نخواهد بود!


البته متن اصلی دقیقا همین نبود اما بقیه اش یادم نمیاد!



*کتابخونه و محتویاتش از جمله دو فقره دستشویی نوساز و دانشجویان حق استفاده از دستشویی رو ندارن!البته من خودم فکر میکردم خرابه!چون اون اولا که باز بود درش رفتم من باب فوضولی سری بزنم ایینه نداشت!




به قولی ما بسیار تو سری خور میباشیم!!

اول همین ترم در راهروی میانبر کتابخانه به تریا را بسته بودن و ما یک دو هفته ای کل ساختمان دانشکده را دور میزدیم تا به تریا برسیم!بعده دو هفته اون چند نفری که تو سری خور نبودن با تهدید به شکستن شیشه های تریا,مسئولین را مجبور به باز کردن در مورد نظر کردن!

اصولا نه اعتراضی میکنیم نه حمایتی نه دادی نه فریادی می زاریم حقمونو بخورن و بهمون زور بگن یک ابم روش نوش جان کنن و ما تو دلمون دو تا فحش میدیم!بعد همین!!

کل اعتراض های ما اعتراض های خاموشی است که به جایی نمی رسه!



پیوست:منم نمیدونم ATM چیه!جلوی یک جماعت بچه زیستخون  هم حال نکردم بپرسم از کسی!





بیست بیست!

یکی نیست بگه مرض داری بچه بیست تا بیست تا واحد بر میداری!!



اول ترم پاییز ادم تنش داغه نمی فهمه بعد یک تابستون میگه درس زیاد بردارم!

بعد پر می کنه لیست انتخاب واحدشو!همه کلاسارم سر صبح ور میداره!بعد هیچ کدومو تو طول ترم نمی ره !شبای امتحان هی می زنه تو سرش!به خودش میگه چه غلطی کردم!



بله درست!

اما ترم بهار چی؟تو همون شبای امتحان انتخاب واحد میکنی!بازم زیاد زیاد ور میداری!

عقلتم پاره سنگ ورداشته که تربیت بدنی رو سر صبح ساعت ۸ ور میداری؟؟



پیوست:نمی دونم چرا ادم نمیشم!


پیوست: فکر نکنین دانشکده ما لطف میکنه ترکیب ساعت های مختلف می زاره که ملت انتخاب کنن!همون ۴ تا درسی رو هم که ارائه شده( و ساعتاش با هم تداخل داره) رو خدا رو شکر میکنیم یکیش استادش خوبه!البته پیشنیاز می خواد که من تا حالا نداشتم اما در کمال پر رویی دو تا رو با هم برداشتم!



۱۹

این صحنه یادم نخواهد رفت!






خدایی اصلا پاچه خوار نیستم یعنی بلد نیستم!


اما یک استاد خوبی داریم که خیلی دوسش دارم!

یکی از سئوالای امتحان ترمو از کتابی داده بود که اتفاقا من خونده بودم!

قرار بر این شد که من کتابو برای یکی از دانشجویان ارشد استاد بیارم و اوردم و الاخری!

اینو داشته باشین تا برگردیم بهش!



با چند تن از بر و بچ پایین پله ایستاده بودیم و روی یک پوستر نظر میدادیم از قضا مستر اچ ام نیز با ما بود!

یکی از خر خون ترین موجودات دنیا با معدل ۱۸.۷۸!!! باید اعتراف کنم استعداد ذاتی در خام کردن اساتید و پاچه خواری داره!!جوری که اساتید دلشون ضعف می ره برای این بشر و خیلی ادم حسابش میکنن و این چیزا!


در زمره پاچه خواری این بشر رودست نداره و بدجور هم جواب میگیره!

یک سری تو اردو از ثانیه سوار شدن به اتوبوس تا لحظه پیاده شدن به استاد همراه چسبیده بود!

قسم میخورم با گوشهای خودم شنیدم که پرسید استاد شما اهل شعر هم هستین؟!

(ربط رشته ما و ادبیات فقط محدود به نوشتن پایان نامه می شه وبس!)


یکی تو اون لحظه باید میومد فک منو از رو زمین جمع میکرد!

از این که تمام اساتید به اسم کوچیک صداش میکنن هم بگذریم!


از قضا ما یک درسیو نمره بالا شدیم و این طرف یقه منو چسبیده بود که نمرت الکیه و من ۲۰ میشمو و حتما فقط بیستو  احتی ۱۹.۷۵ هم نمیشم!!

سه ماه تمام منو دق داد!که بگو چه جوری نمره رو اوردی و راست هم بگو جز حقیقت هم چیزی نگو!!


لذت اون لحظه ای رو که فهمیدم ۱۸.۷۵ شده رو با هیچ چیزی عوض نمیکنم!!!


خب برگردین به پوسترمورد بحث!

در این حین استاد مربوط به گروه ما نزدیک شد و منو صدا کرد بقیه رو هم پشم هم حساب نکرد کلی احترام گذاشت  و جلو ملت ازم خواست که به اتاقش برم .(تا کتاب رو به هم بده!!)



(اخ اخ اخ چه قدردلم میخواست برگردم تا قیافه هار و ببینم!!!)

از بالای پله ها قیافه ها دیدنی بود!گویی سطل اب سرد بریزن تو صورت ملت!!





۱۸

پنج شنبه:

بالاخره امتحان .... را دادیم!

سه ساعت تموم خم بودم و جواب می دادم!

بی .... (استاد رو میگم) شونزده تا سئوال داده بود!

به طوری که 50 نفر ادم چسبیدن به برگه ها و دلشون نمیومد از برگه ها جدا شن!(نه به این خاطر که خیلی بلد بودن!فقط به این خاطر که بقیه رو تضعیف روحیه کنن!!ما هم کم نیاورده و مدام تقاضای برگه سفید میکردیم!!!)

قیافه ها بعد از امتحان دیدنی بود!!


در طول امتحان صداهایی از شکم ما خارج می شد و سکوت امتحان را می شکست!!



یادتون باشه اگه استاد جو گیر و علم دوستی داشتین (و بسیار احمق!) حتما با خودتون نهار ببرین سر جلسه!