من و خودم

فقط واسه دل خودم می نویسم!چون خوشم میاد از این کار دقیق شدن توی لحظه های زندگیم که چه طوری ببینمشون که متفاوت باشن!برای من مهم نیست که کسی این

من و خودم

فقط واسه دل خودم می نویسم!چون خوشم میاد از این کار دقیق شدن توی لحظه های زندگیم که چه طوری ببینمشون که متفاوت باشن!برای من مهم نیست که کسی این

۱۸

پنج شنبه:

بالاخره امتحان .... را دادیم!

سه ساعت تموم خم بودم و جواب می دادم!

بی .... (استاد رو میگم) شونزده تا سئوال داده بود!

به طوری که 50 نفر ادم چسبیدن به برگه ها و دلشون نمیومد از برگه ها جدا شن!(نه به این خاطر که خیلی بلد بودن!فقط به این خاطر که بقیه رو تضعیف روحیه کنن!!ما هم کم نیاورده و مدام تقاضای برگه سفید میکردیم!!!)

قیافه ها بعد از امتحان دیدنی بود!!


در طول امتحان صداهایی از شکم ما خارج می شد و سکوت امتحان را می شکست!!



یادتون باشه اگه استاد جو گیر و علم دوستی داشتین (و بسیار احمق!) حتما با خودتون نهار ببرین سر جلسه!


نظرات 1 + ارسال نظر
لیدی مارمالاد شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:57 ب.ظ http://asalatish.blogfa.com

یاد دوران دانشگاا خودم افتادم....یادش بخیر...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد