من و خودم

فقط واسه دل خودم می نویسم!چون خوشم میاد از این کار دقیق شدن توی لحظه های زندگیم که چه طوری ببینمشون که متفاوت باشن!برای من مهم نیست که کسی این

من و خودم

فقط واسه دل خودم می نویسم!چون خوشم میاد از این کار دقیق شدن توی لحظه های زندگیم که چه طوری ببینمشون که متفاوت باشن!برای من مهم نیست که کسی این

بیست و پنج

با توجه به اینکه خودم خیلی بدشانسم و تولدم با امتحان مغناطیس تو یک روز بود اما!



یکیو می شناسم که به اندازه من بدشانسه!از قرار این طرف هر غلطی میکنه من جلوش سبز میشم!



طرف در حال صحبت کردن با دو تا از دافای دانشکده(از اون خوشگلاش) در یک زمان بندی دقیق که مو لای درزش نمیرفت.همه اون ساعت سر کلاس بودن که زد و کلاس ما کنسل شد و من تصمیم گرفتم از اون راه برگردم...




یا مثلا یک کلاسو پیچونده که با یک دختر دیگه ریاضی کار کنه از قضا من خودکار نیاوردم و سر صبح دارم میرم خودکار بگیرم از تایپ و تکسیرمون!!(سر صبح پرنده پر نمیزد!!اونایی که سر کلاس نبودن همه خوابیده بودن!)



داره میره یکی از همین دخیا رو برسونه خونه و در عین حال با یکی دیگه از دوستای دخترش در حال دعوا کردن که من اس میزنم خوبی؟چه قدر درس خوندی!(اخه وسط امتحانا وقت این کاراس!)



البته مواقعی که می رفتن تو قسمت مرجع درس بخوننو باید بگم از روی مردم ازری می رفتم دنبال کتاب بگردم!



ادامه مطلب ...

۲۳

یکی از هفت خوان رستم را رد کردم به سلامت!

البته اسونترینش بود!

زبان تخصصی ۲ واحد!

همین جا اعلام کنم که بیست میشم!

اصولا تو دانشگده ما نمره های دبستانی میگیرن ملت!

معدل ۱۹.۱۴ داریم!

طرف همه درساشو بیست شد جز یک معادلات ۱۴!

که اونم استاد باهاش لج کرده بود!(بهتر فکر نکنم قلبم طاقت یک معدل بیستیه زنده رو داشته باشه!!!)

۱۹

این صحنه یادم نخواهد رفت!






خدایی اصلا پاچه خوار نیستم یعنی بلد نیستم!


اما یک استاد خوبی داریم که خیلی دوسش دارم!

یکی از سئوالای امتحان ترمو از کتابی داده بود که اتفاقا من خونده بودم!

قرار بر این شد که من کتابو برای یکی از دانشجویان ارشد استاد بیارم و اوردم و الاخری!

اینو داشته باشین تا برگردیم بهش!



با چند تن از بر و بچ پایین پله ایستاده بودیم و روی یک پوستر نظر میدادیم از قضا مستر اچ ام نیز با ما بود!

یکی از خر خون ترین موجودات دنیا با معدل ۱۸.۷۸!!! باید اعتراف کنم استعداد ذاتی در خام کردن اساتید و پاچه خواری داره!!جوری که اساتید دلشون ضعف می ره برای این بشر و خیلی ادم حسابش میکنن و این چیزا!


در زمره پاچه خواری این بشر رودست نداره و بدجور هم جواب میگیره!

یک سری تو اردو از ثانیه سوار شدن به اتوبوس تا لحظه پیاده شدن به استاد همراه چسبیده بود!

قسم میخورم با گوشهای خودم شنیدم که پرسید استاد شما اهل شعر هم هستین؟!

(ربط رشته ما و ادبیات فقط محدود به نوشتن پایان نامه می شه وبس!)


یکی تو اون لحظه باید میومد فک منو از رو زمین جمع میکرد!

از این که تمام اساتید به اسم کوچیک صداش میکنن هم بگذریم!


از قضا ما یک درسیو نمره بالا شدیم و این طرف یقه منو چسبیده بود که نمرت الکیه و من ۲۰ میشمو و حتما فقط بیستو  احتی ۱۹.۷۵ هم نمیشم!!

سه ماه تمام منو دق داد!که بگو چه جوری نمره رو اوردی و راست هم بگو جز حقیقت هم چیزی نگو!!


لذت اون لحظه ای رو که فهمیدم ۱۸.۷۵ شده رو با هیچ چیزی عوض نمیکنم!!!


خب برگردین به پوسترمورد بحث!

در این حین استاد مربوط به گروه ما نزدیک شد و منو صدا کرد بقیه رو هم پشم هم حساب نکرد کلی احترام گذاشت  و جلو ملت ازم خواست که به اتاقش برم .(تا کتاب رو به هم بده!!)



(اخ اخ اخ چه قدردلم میخواست برگردم تا قیافه هار و ببینم!!!)

از بالای پله ها قیافه ها دیدنی بود!گویی سطل اب سرد بریزن تو صورت ملت!!





۱۷

چهارشنبه:

به خاطر امتحان فردا همونی که حرفشو زدم!


ما در کتابخانه در حال درس خواندن بودیم در سالن امانات(اگر کسی بخواد دو نفری درس بخوونه میره اونجا که بشه حرفم زد!نه چون ما خیلی با فرهنگیم چونکه اگه تو سالن مطالعه صدات در بیاد جوری خفه ات میکنن دیگه کلا صدات در نیاد!)

بعد اقای مسئولی از ته سالن داد زد:

امروز شله نمی دنا شما دو تا چرا نشستین اینجا!

(ابله جلویی ما شروع کرد به قاه قاه خندیدن!!)





فکر کنم به عنوان دو عدد موجود شکمو در تاریخ دانشگاه معروف شدیم!

۱۵




 ۵ دقیقه مونده به انتخاب واحد!

من دارم از استرس اب میشم!!


پورتال کوفتی بالا نمیاد!!!چه خاکی بر سر بریزم؟؟؟