الان اهنگ افسانه پریان الکساندر رایبک رو واسه دفعه ۱۰۰۰مین بار گوش دادم!(هندزفری تو گوشمه زورم میاد اهنگو عوض کنم)
یکی دوست دخترشو پیدا کنه بهش برگردونه خفه شدم از بس دنبالش گشت!
alexander rybak-fairy tale
ماجرای اون اقای حسود پایینی رو داشتین!
خب تو انجمن دانشگاه تو جواب یکی از پستها نوشته بود که درسو برداشته و کلی پز داده بود!
منم حس فریندشیپم گل کردو کوبیدمش به دیوار!
بعد همون جا یادم اومد حالا کسی که ازش دفاع کردم عملا خودش خیلی نامرده و به من نگفته بود که می خواد بره سر این کلاسا!
حالا باید برم دست دشمن را بفشارم که دشمن دشمن من دوست من است!
بشر معادلاتشو یکی هر روز باهاش کار می کرده بعدم بی افش مراقب امتحان بوده!
تازه شده ۱۷!کلی کلاس میزاره!
(من خودم خوندم ! سه شب قبل امتحان فقط!(پدرمم در اومد از بس خم شدم رو کتاب خشک شده بودم دیگه!بدون هیچ تقلبی! شدم ۱۶.۲۵)
ملت توهم مخ بودن زدن!