من و خودم

فقط واسه دل خودم می نویسم!چون خوشم میاد از این کار دقیق شدن توی لحظه های زندگیم که چه طوری ببینمشون که متفاوت باشن!برای من مهم نیست که کسی این

من و خودم

فقط واسه دل خودم می نویسم!چون خوشم میاد از این کار دقیق شدن توی لحظه های زندگیم که چه طوری ببینمشون که متفاوت باشن!برای من مهم نیست که کسی این

یک عدد ادم فوضول تو دانشگاه

یک موجودی داریم که مسئول کلاس هاست!

در کلاس ها رو قفل میکنه!باز میکنه!صندلی ها رو می شمره!(صندلی های ما به زمین چسبیدن)

چک میکنه کلاس ها تشکیل شدن نشدن!احتمالا به این منظور که اگه چیزی کم و کسر داشتن تهیه کنه!

ولی همیشه یک چیزی کم و کسره ا  بخصوص اگه  بخواین از تکنولوژی استفاده کنین!

اما حالا استادا یک کم گچ بخورن چیزی نمیشه که!چه اصراریه حالا این قرتی بازیا!



-میبینین تو رو خدا عجب زمونه ای شده!قدیما که این حرفا نبود خواهر!همینطوری مدرکشونو میگرفتن چیزیم نمیشد!!

-والا!مگه قدیمیا کتاب نمیخوندن!!!


(خب نمیگم واسه همینه هیچ پخی نشدن این ملت!)

بگذریم ...

غیر اینا! فوضولی تو کار همه کار این بشره!وظیفه الهی و نهایی ایشون پاک کردن محیط دانشگاه از دست اراذلی مانند دانشجوهاست.


در حالی که با نیش باز داشتیم رد میشدیم

-خانوما...

(خدا از این لحظات نصیبتون نکنه!)

-ب ب ل بله؟

-شما هر وقت منو میبینی که راهتونو کج میکنین!!!(نه تو رو خدا بیایم از جلوتم رد شیم!!)


فعلا کارمون این شده که از صد متری شعاع این بشر رد نشیم!!


بعدها اضاف:این دست ما رو از پشت بسته خیر سرمون شش کیلومتر راهمونو دور کردیم در ورودیو ذور زدیم از کنار تریا میریم!طرف تو تریا نشسته نوشابه میخوره ادم دید میزنه!!!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد