اون اقاهه که مزدا داشت!
بله شما با خودتم!
برگرد , غلط کردم!!
هنوز بلد نیستین با یک خانوم باید چه طور برخورد کرد!!
خیلی زشته با ماشین بوق بزنین!!
خیلی زشته بگین با من دوس میشی!!
شاید یک کلاس بزارم چه طوری مودبانه مخ بزنین!!
یاسیکا رو پله های یک خونه بزرگ نشسته!
و داره بارون میاد و تگرگ و...خیال ندارم خیس شم!
کسی از تو کوچه نمیتونه ببینتم چون درخچه های کنار خیابون خیلی پر شاخ و برگن!فقط جلوی خونه دیده میشه!
یک کم جلوتر یک ماشین واستاده! 405!
پسر توش خیلی بچه است و داره منو میپادایک بار رد شده بود!
دور زدو برگشته تو دید من توقف کرده!
رومو برمگردونم طرف خونه انگار ندیدمش!
خونه خیلی قشنگیه!
سر نبشه و سفیده!
کلی پله داره که به یک دره بزرگ میرسه!همینطوری که دارم بهش نگاه میکنم یک چیزی سر جاش نیست کلی کاغذ تبلیغاتی رو زمین ریخه و همچنین لای در!خیلی هم پله ها کثیف و خاکین!!
کسی که همچین جایی زندگی میکنه احتمالا باید تمیز نگه دارتش!
فکر کنم خونه خالیه!زنگ در قدیمیه!نصف پلاک هم کنده شده!احتمالا خونه خالیه!
دوس ندارم به جنازه و مرده ها فکر کنم!از روی ایفون میشه حدس زد خونه 5 6ساله خالیه!
هر وقت از جلوش رد میشدم همیشه میگفتم خونه قشنگیه از این تیپ خونه ها حوشم میاد دوبلکس با در بزرگ و سر نبش!یک دونه اینجوریشو واسه خودم میسازم یک روز!
اگه شب بود شاید یک کم میترسیدم!و به جنازه یک پیرمرد فکر میکردم!و کلی اسباب قدیمی و عتیقه مبل های بزرگ و احتمالا پر از تار عنکبوت!
گیاهای کنار پیاده رو هم همینطور از کنار جدول زدن بیرون!کسی مراقبشون نیست احتمالا!
دلم واسه خونه سوخت !
خیلی تنهاست!از این به بعد میام بهت سلام میکنم دوستم!
دوباره تابستون و دوباره بیکاری!
هییی...
اصلا هم بیکار نیستم!کلی کار دارم!
عین خر باید بشینم واسه ارشد بخونم!!
کلی هم بابام کار میریزه رو سرم حالمو بگیره برنامشو ریخته!
منم یک کلاس فرانسه ثبت نام میکنم تا سورپریزش کنم!
و در ضمن بهش نمیگم ارشد دارم!چون استرسی میشه واسه قلب خودش خوب نیست و همچنین روان من!
هیچ لذتی بالاتر از نمره الف نیست!
به خصوص وقتی انتظارشو نداشتی!!!
اونم نه تو هر درسی!!