من و خودم

فقط واسه دل خودم می نویسم!چون خوشم میاد از این کار دقیق شدن توی لحظه های زندگیم که چه طوری ببینمشون که متفاوت باشن!برای من مهم نیست که کسی این

من و خودم

فقط واسه دل خودم می نویسم!چون خوشم میاد از این کار دقیق شدن توی لحظه های زندگیم که چه طوری ببینمشون که متفاوت باشن!برای من مهم نیست که کسی این

فنجون

چه چیزی بیشتر از این حال میده با یک پرشیا سیاه بری کافی شاپ کلی چیز بخوری بعد کلیم از وایرلسش استفاده کنی!بعدم با پرشیا برگردی!:)


تازه بگم راننده و کمک راننده  هم مهندس های با شخصیتی بودند که ..

همین!


احتمالا همین یک دفعه بود  و بس!

از سوتیای خودم و مینی هم همین قدر بدونین که موقع برگشت مینی چسبید به تنگ ابی تا یک برچسب کفشدوزک بکنه از روش!


منم میخواستم البته!:((

اما مهندسا بی موقع برگشتن و نشد تنگو بزنم زیر بغلم ببرم!:دی

یاسی رقابت جو

کلا محل سگ به جماعت ادم و مسابقه و رقیب نمیدم !!!

اما وای به حال کسی که منو به مسابقه ای دعوت کنه!

یاسی خشن و رقابت جو می شود!

به طرز وحشتناکی بدم میاد تو کاری عقب بیوفتم!

کلا یا شرکت نمیکنم یا اگه شرکت کردم باید بهترین باشم!!

حالا هرچی میخواد باشه!

امتحان ورزش و...


یادمه یک بار با یک بدبختی قرار درس خوندن داشتم کاری کردم که طرف پشت دستشو داغ کرد

یک بار دیگه بیاد طرف من!


شنبه:

من و مینی در زمین مینی گلف:


در حالی که داشتیم با توپ گلف ور میرفتیم مربیمون اومد و گفت:خانم فلانی اسم کوچیکتون چیه؟

من-یاسمن!


مربی-اگه بچه ها ازتون پرسیدن بگین لطفا نیلوفر!


من[با تعجب و شوت بودن خاص خودم!باید اقرار کنم دوزاریم خیلییی کجه]-اگه شرط بندیه جایزش نصف نصف باشه قبوله!


اون بچه ها شامل دو خواهر میشدن خواهری که کوچکتر بود اومد و کلی امار ازم گرفت!

(هنوزم ذهن من جای بدی نرفته!!!)


بعد از اینکه دوبار پرسید اسمم چیه رفت و صدای دعواشونو از اون طرف شنیدم چند دقیقه بعد!


نتیجه اخلاقی:پسرای گلم!که میخواین جی افتونو اذیت کنین و طبیعتا از نزدیک ترین دختر دوروبرتون استفاده میکنین!!!


خیلی بیشعورو اشغالین!

حداقل مراقب خودتون باشین تا طرف مجهز به چوب بیسبال یا گلف با هر چیزی که بشه باهاش یکیو کشت, نباشه!


قیافتا

 

ملت به من میگن قیافت بچه ست!

یا میگن خیلی مثبته!


نمیدونم ملت از کی اینقدر اپن-مایند شدن!؟


یاسی چه کسی می باشد؟

جدیدا ملتفت شدم که دارم به یک موجود حسود تبدیل میشم!

اگه شما احیانا دشمنی دارین بگین یک مرگ دلخراش براتون ترسیم کنم که دلتون نیاد اونجوری بره!!


برای مثال:

من از Y بدم میاد!

مکالمات من و دوستم:

-تو کتابخونمون راش نمیدم هواسمو پرت میکنه!

-بره موهاشو صاف کنه مثل دماغش!

-باید با کفش خودم صافش کنم!(دماغشو)

یا

-اگه اون میره نمایشگاه تهران ما نریم دیگه!

-تو قطار مشهد تهرانشون بمب میزاریم!

...



البته بگم وقتی میبینم از خودم حسودترم هست خوشحال میشم!


cry rihanna

وقتی از بیرون به رابطه ای نگاه میکنیم


شاید تعجب میکنیم بعدم قضاوت میکنیم!


چیزیو که دوس داریم میبینیم!اگه خودمو بزارم جای اونا شاید اینو نبینم اما ایا دوست داشتن دوستم این حقو به من میده که براش تصمیم بگیرم!؟


ایا خوشحالیه اون برای من مهمتره یا خوشحالیه خودم!بعضی وقتا باید ادما رو فراموش کرد!

به کسایی که دور و برتون نیستن فکر نکنین!گذشته رو باید گذاشت توی گذشته!


هنوز دلم برای خیلی از دوستای قدیمم تنگ میشه!به خصوص که من دیر به دیر از کسی خوشم میاد!اون چندتاییو که خیلی دوست داشتم هنوز دوست دارم!

اما جدا باید گذاشت خاطره های خوب همینطور خوب بمونن!نمیشه کسیو برای همیشه کنارمون نگه داریم!

خاطره ها ادمو تو گذشته نگه میدارن!






گریه ی ریحانا رو حتما گوش بدین.