من و خودم

فقط واسه دل خودم می نویسم!چون خوشم میاد از این کار دقیق شدن توی لحظه های زندگیم که چه طوری ببینمشون که متفاوت باشن!برای من مهم نیست که کسی این

من و خودم

فقط واسه دل خودم می نویسم!چون خوشم میاد از این کار دقیق شدن توی لحظه های زندگیم که چه طوری ببینمشون که متفاوت باشن!برای من مهم نیست که کسی این

بیگاری

کلی مامانم ازمون امروز کار کشید!


ولی فکر کنم کتابامو گم کردم!!


به جان خودم دیشب رو میز ناهارخوری بود صبح که پاشدم!به جاش یک رومیزی سفید بود فقط!


کسی کتاب منو ندیده؟!

قالب

خودمم حالم از این قالب به هم خورد اخه هیچی دیگه ای که بهار داشته باشه توش نیست اینجا!

با اجازه خودم عید شده عوضت میکنم همون نارنجی خودمان!

فوتبالیستا!؟

امروز.جلوی تلویزیون:

داداشا در حال دیدن جومونگ شاید واسه ۱۰۰۰۰۰۰مین بار!

من:یک فیلم دیگه بزارین!

(خفه شدم از بس این ادمای لوس وننر و چشم فسقلی دیدم!)

 کسی توجه نمیکنه!

من رو به داداش بزرگه:برو یک فیلم دیگه بزار.

داداش بزرگه به کوچیکه:برو یک فیلم دیگه بزار!


این صحنه شاید سه بار تکرار شد!چون زبان ادمیزاد حالی این جماعت مذکر نمیشه!کنترل را برداشته تلویزیون خودمان را گرفته!

من-یک فیلم دیگه بزارین!

کوچیکه-مثلا چی؟

من-هر چی که چینی ژاپنی کره ای ... نباشه قبوله!

کسی تکون نمیخوره!

وارد جزییات نمیشم بالاخره بزرگه میره سی دیو عوض کنه!



در این حین که فک میکنم چی ببینم با کنترل ور میرم که از شانس خرم میزنم کانال یک!

که فوتبالیستا داره!

دیگه اینجا هیچ راهی سازگار نیست چون جون اینا به این کارتون بستگی داره!


کارتونش جدید بود یعنی حافظه من(که خیلی توپه)تو این چند سال که شاید این کارتونو ششصد بار دیدم(یعنی به خوردم داده تلویزیون)این قسمتو یادش نمیومد!

(نه اینکه فک کنین چون خیلی قسمتها با هم فرق داره و ادماشو خیلی خوب تشخیص میدم نخیر!زیرا ادمهای توش رنگ موهاشون زرد بود!)


یعنی این قسمته جدید بود؟چرا این همه سال ما سر کار بودیم!؟

چرا بعد این همه سال مدل موی هیچ کدوم اینا عوض نشده!

چه جوریه که وقتی میخوان توپو شوت کنن اون توپ رو هوا وایمیسته ونمی افته!؟چرا اون دروازبانه کلاهشو برنمیداره؟

اون دختره تو کارتون چیکارس؟(خجالتم نمیکشه!)

چرا این همه کله ملت ژاپن بیکارن کلی واسه فوتبال جوانانشون این همه لوس بازی در میارن؟؟؟


ایا انتظار دارن ما بازهم بشینیم این کارتونو ببینیم؟؟

جواب های سئوالا ایشاالله در قسمت بعد!




چهارشنبه سوری

خب دیگه!رسم به این قشنگی!

چشه بچه مگه؟


یادمه کوچیک که بودم همه میرفتیم خونه مادر بزرگم.عمه ها و ما معمولا!

تو حیاطشون اتیش درست میکردیم!پشت سر هم سه تا!سه تا اتیش بزرگ که جمع کردن و برپا کردنش کار مامانو پسر عمه ام بود.هیچ وقت مامان نذاشت من توشون الکل بریزم!


سیب زمینی هم مینداختیم تو اتیش.هر کی تا اخر میموند تو حیاط سیبزمینی ها رو ورمیداشت!

معمولا هم هوا بارونی بود یا برفی!

الان دیگه هواهم بی رگ شده!تو اون سرما اتیش درست کردن خیلی خوش میگذشت!


الان که عکسارو نگاه میکنم!

یکی از عمه هام فوت کرده!یکی رفته خارج!یکی هم باهاشون قطع رابطه کردیم اصلا!

مادربزرگمم فوت کرده!دیگه از اون موقع یعنی اول راهنمایی هیچ چهارشنبه سوری به من خوش نگذشته!

میشه  هفت سال!کلی خاطره از این روز دارم!داداش کوچیکم تو همین روزا به دنیا اومد!

اون عمه ای که ذکر خیرش بود!چهلمش تو همین روز بود!(من پنجم دبستان بودم)


الان داریم با برادرم میریم بیرون!البته مثل قبلنا نمیشه اما یاداوریش بد نیست!(پسرا چسبیدن ول نمیکنن!)

بیشتر دلم میگیره اما بچه ها چیزی از قدیما یادشون نیست!نمیدونم به چیه اینا دلشون خوشه!

اون یکی عمه ام امروز صبح زنگ زد از کانادا میدونم اونم دلش تنگ شده!

خیلی وقته که نه عید نه شب یلدا نه هیچ جشنی ندارم!






یک عدد ادم فوضول تو دانشگاه

یک موجودی داریم که مسئول کلاس هاست!

در کلاس ها رو قفل میکنه!باز میکنه!صندلی ها رو می شمره!(صندلی های ما به زمین چسبیدن)

چک میکنه کلاس ها تشکیل شدن نشدن!احتمالا به این منظور که اگه چیزی کم و کسر داشتن تهیه کنه!

ولی همیشه یک چیزی کم و کسره ا  بخصوص اگه  بخواین از تکنولوژی استفاده کنین!

اما حالا استادا یک کم گچ بخورن چیزی نمیشه که!چه اصراریه حالا این قرتی بازیا!



-میبینین تو رو خدا عجب زمونه ای شده!قدیما که این حرفا نبود خواهر!همینطوری مدرکشونو میگرفتن چیزیم نمیشد!!

-والا!مگه قدیمیا کتاب نمیخوندن!!!


(خب نمیگم واسه همینه هیچ پخی نشدن این ملت!)

بگذریم ...

غیر اینا! فوضولی تو کار همه کار این بشره!وظیفه الهی و نهایی ایشون پاک کردن محیط دانشگاه از دست اراذلی مانند دانشجوهاست.


در حالی که با نیش باز داشتیم رد میشدیم

-خانوما...

(خدا از این لحظات نصیبتون نکنه!)

-ب ب ل بله؟

-شما هر وقت منو میبینی که راهتونو کج میکنین!!!(نه تو رو خدا بیایم از جلوتم رد شیم!!)


فعلا کارمون این شده که از صد متری شعاع این بشر رد نشیم!!


بعدها اضاف:این دست ما رو از پشت بسته خیر سرمون شش کیلومتر راهمونو دور کردیم در ورودیو ذور زدیم از کنار تریا میریم!طرف تو تریا نشسته نوشابه میخوره ادم دید میزنه!!!